قصهگفتن و قصهشنیدن یکی از نیازهای دوره کودکی است که نباید نادیده گرفته شود. شکوفاشدن بسیاری از استعدادها در سن نوجوانی به همین قصهگفتنهای گاه و بیگاه کودکی وابسته است، قصههایی که در آنها بچهها با خیالپردازیهای زیبایشان میتوانند به اشیا جان ببخشند، شخصیتهای متفاوت از دنیای بزرگترها بسازند، رؤیاپردازی کنند و دغدغههای ذهنیشان را در قالب کلمات به بزرگترها بفهمانند. مثل پرنیکا که دنیای کودکانهاش را در قالب قصه تعریف میکند.
پرنیکا توکلینسب دختر هشتساله ساکن محله آب و برق است که داستانهایش در مجله و فضاهای مجازی منتشر شده و علاوه بر این، کتاب قصهاش با عنوان «داستانهای عجیب، اما...» به همین زودیها منتشر میشود.
دو سال قبل که با احترام رضایی، عروسکگردان و کارگردان کودک، مصاحبهای داشتیم از قصهگوییها و نقاشیهای دخترش برایمان تعریف کرد.
پرنیکا در برنامه «آبنبات چوبی» که از شبکه خراسان پخش میشود کتابش را معرفی کرده است. او سال گذشته رتبه اول قصهگویی را در ناحیه6 آموزش و پرورش مشهد به دست آورده و شب یلدای امسال برای یک مؤسسه فرهنگی هنری در همدان اجرای آنلاین شاهنامهخوانی داشته است. همچنین در دو تیزر تبلیغاتی و یک فیلم کوتاه مستند داستانی به کارگردانی جواد علیزاده با موضوع جانباز بازی کرده که از شبکه خراسان رضوی پخش شده است.
بدون اینکه آموزشی دیده باشد طراحیهایش تداوم دارد، یعنی تکههای متفاوت نقاشی را در صفحات مختلف میکشد و به هم وصل میکند
در کنار اینکارها به شطرنج و شنا هم علاقه دارد. آنطور که مادرش توضیح میدهد پرنیکا از سهسالگی توجه خاصی به اشیای اطرافش داشته است. رضایی میگوید: محیط برای پرنیکا الهامبخش است و به اجسام عینیت میدهد. از روی نقاشیها داستان میگوید. من خودم کار کودک میکنم، بعد از مدتی که داستانهایش را گوش میدادم متوجه شدم پرنیکا کار تکراری ندارد و داستانهای خاص خودش را تعریف میکند. بدون اینکه آموزشی دیده باشد طراحیهایش تداوم دارد، یعنی تکههای متفاوت نقاشی را در صفحات مختلف میکشد و به هم وصل میکند.
سال گذشته قصهگویی برای او یک کار روزمره شده بود تا اندازهای که کاردستیهایی درست میکرد و به آنها شخصیت میداد، با تکه چسبانی کارهای خلاقانه میکرد و برای هر کدام داستانی داشت. او را به کلاس خلاقیت فرستادم اما برایش خستهکننده بود.
رضایی ادامه میدهد: با مجید ملامحمدی، نویسنده داستانهای کودکان، مشورت کردم و به او گفتم که در داستانهای پرنیکا همه کاراکترها و شخصیتها نماد هستند و هویت دارند. ایشان هم گفتند داستانها را بفرست تا در مجله پوپک چاپ کنیم. دو تا از داستانهای پرنیکا را فرستادیم و چاپ شد. بعد به فکر افتادیم که مجموعه داستانهایش را منتشر کنیم که تا ماه آینده پنج داستان با نامهای «کارگاه ماه و خورشید»، «مادربزرگ ساعتی»، «سیبزمینی که گرسنهاش بود»، «دوست من باش» و «آخجون سفر» در مجموعه «داستانهای عجیب، اما...» چاپ میشود.